هوالشهید ؛
خاطرهای از شهید والامقام «فرامرز داداشبهمنی»
از پنجره رفته بود
هفده ساله بود که پانزده روز مانده به عید 58، جلوی پادگان حشمتیه در درگیری با عمّال رژیم پهلوی شهید شد. شب قبل از شهادتش خواب دیدم که 3 تا تیر خورده به قلبش و از کتفش بیرون آمده. صبح زنگ زدم خانه مادرم اینها. گفتم: «دیشب یک خواب بدی دیدم. نگذارید امروز فرامرز بیرون برود تا شب من خودم را برسانم.» وقتی شب رفتم منزل پدرم، دیدم فرامرز نیست. آن موقع خانه پدرم طبقه سوم بود. گفتم: «فرامرز کجاست؟» گفتند: «در را به رویش قفل کرده بودیم که بیرون نرود اما از پنجره رفته.» ساعت یک بامداد بود که آمدند و خبر شهادتش را دادند.
هر چه میگفتم: فرامرز بیا با هم برویم سرِ کار، میگفت: «شنبه میام.» هزارتا شنبه آمد و رفت اما با من نیامد. بعدها فهمیدم پنهانی میرفت و کار میکرد و درآمدش را خرج بچههای یتیم میکرد.
به نقل از برادر شهید