شناسنامه‌های شهر من

مرجع رسمی شهدای شهر واوان

شناسنامه‌های شهر من

مرجع رسمی شهدای شهر واوان

هوالشهید ؛

خاطره‌ای از شهید جاویدالاثر «غلامرضا فلاحی»

من سهمی ندارم

برادرم خیلی با غیرت بود. بار آخری که داشت می‌رفت، همه را بوسید و بشارت شهادتش را داد. برای من هم یک جوراب ضخیم هدیه گرفت و من را به حجاب فاطمی توصیه کرد. قبل از رفتن به جبهه، در لاله‌زار کار می‌کرد. روزهایی که نمی‌توانست برود سر کار، در منزل غذایی نمی‌خورد. می‌گفت: «من سهمی در این غذا ندارم!» حتی می‌شد تا دو روز هم لب به غذا نمی‌زد. خیلی سعی کردیم پاگیرش کنیم. حتی به زور دختری را به عقدش درآوردیم که از رفتن منصرف شود. اما می‌گفت: «من نمی‌توانم بمانم و باید بروم!»


به نقل از خواهر شهید
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۱/۱۲

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی