شناسنامه‌های شهر من

مرجع رسمی شهدای شهر واوان

شناسنامه‌های شهر من

مرجع رسمی شهدای شهر واوان

خاطره | شهید غلامحسین حسنی | بگذار غلامحسین برود

يكشنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۷، ۰۸:۵۲ ق.ظ
هوالشهید ؛

خاطره‌ای از شهید والامقام «غلامحسین حسنی»

بگذار غلامحسین برود

جنگ که شروع شد مثل خیلی‌ها دوست داشت برود، اما سنش اجازه نمی‌داد. کمی که گذشت و سنش رسید، ما دلمان طاقت نمی‌آورد که برود. طاقت دوری غلامحسین را نداشتیم. بهش می‌گفتم: «پدرت در منطقه هست و دیگر نیازی به حضور تو نیست.» بی‌تابی می‌کرد؛ می‌گفت: «آن‌قدر نمی‌گذارید بروم جبهه تا جنگ تمام شود و توفیق جهاد از من گرفته شود.»
چند نفر از پاسدارهای محل را آورده بود برای وساطت! با پدرش که در مناطق عملیاتی غرب کشور بود، تماس گرفتم و موضوع را مطرح کردم. پدرش گفت: «توکل کن به خدا و بگذار غلامحسین برود!» تا فهمید حاج آقا اذن جبهه رفتن را داده، انگار دنیا را بهش داده‌اند. رفت عکاسی و عکس انداخت. گفت: «مادر! عکسی گرفته‌ام که بتوانی روی حجله‌ام بزنی!»


به نقل از مادر شهید
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۱/۱۲
سید پوریا علوی

شهدای واوان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی